مهربون

مهربان باش و عاشق ... این گونه دنیا جای بهتری می شود .

مهربون

مهربان باش و عاشق ... این گونه دنیا جای بهتری می شود .

روزی از روزهای خدا ,عین همین روزها

خدابغل کرد تورا

و آرام روی زمین گذاشت ,

روزها گذشت و بزرگ تر که شدی

انگارکمی تنها ماندی توی این دنیای بزرگ ...

کمی اینجا و آنجا را گشتی

آدم ها رادیدی

و هیچکس انگار به حرفهایت گوش نداد ...

تودنبال سرپناهی, خانه ای,کاشانه ای می گشتی درون قلب ها

اماهیچکس یار تو نبود انگار

هیچکس مثل تو نبود انگار

فراموشت شد که او منتظر مانده

تو هم انگار مثل آدم بزرگ های قصه اسیر شدی

اسیر دنیا ...

و آرام آرام ... رنگ باختی

قلبت آرام آرام خالی از نور شد

و اینگونه شد که خدایت را از یاد بردی

و اینگونه شد که تنها ماندی ... تنهای تنها

عاشقانه صدایت می کرد و تو انگار که خواب رفته بودی ...

چه شد که صدایش را نشنیدی ؟

راستی زود بگو

چه شد که مهربانی نگاهش را نشناختی؟



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد