-
درپی آنم
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1390 16:05
درپی آنم که زنگ آویزی باشم ... زنگ آویزتابستانی در خانه کوچک زندگی عزیزانم... زنگ آویزی در گوشه ای دنج و آرام... که گاه گاهی... تنها گاه گاهی به بهانه نسیم ملایم تابستانی نجوا کنم با صاحب خانه... هم نشین آسمان...آفتاب...نسیم... هم دم تنهائی های صاحب خانه... به سهم خود قانع باشم... نمی خواهم همه چیز آن خانه باشم... همه...
-
بعدها
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1390 15:45
مرگ من روزی فرا خواهد رسید : در بهاری روشن از امواج نور در زمستانی غبارآلود و دور یا خزانی خالی از فریاد و شور مرگ من روزی فرا خواهد رسید: روزی از این تلخ و شیرین روزها روز پوچی همچو روزان دگر سایه ی زامروزها، دیروزها دیدگانم همچو دالانهای تار گونه هایم همچو مرمرهای سرد ناگهان خوابی مرا خواهد ربود من تهی خواهم شد از...
-
شعری برای تو
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1390 14:08
این شعر را برای تو میگویم در یک غروب تشنه ی تابستان در نیمه های این ره شوم آغاز در کهنه گور این غم بی پایان این آخرین ترانه لالائیست در پای گاهواره ی خواب تو باشد که بانگ وحشی این فریاد پیچد در آسمان شباب تو بگذار سایه ی من سرگردان از سایه ی تو، دور و جدا باشد روزی به هم رسیم که گر باشد کس بین ما،نه غیر خدا باشد من...
-
تو را دوست دارم
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1390 12:59
تو را به جای همهی روزگارانی که نمی زیستهام ، دوست میدارم برای خاطر عطر گسترهی بیکران و برای خاطر عطر نان گرم برای خاطر برفی که آب می شود ، برای نخستین گل برای خاطر جانداران پاکی که آدمی نمی رماندشان تو را برای دوست داشتن دوست می دارم جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود، خویشتن را بس اندک می بینیم . بی تو...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1390 15:10
* وقتی نمی توانی فریاد بزنی ناله نکن! خاموش باش. قرن ها نالیدن به کجا انجامید؟ تو محکومی به زندگی کردن تا شاهد مرگ آرزوهای خودت باشی. * آنجا که عشق فرمان می دهد محال سرتسلیم فرود می آورد. *هر کس به چیزی تبدیل می شود که به آن عشق می ورزد : اگرسنگی را دوست بدارد ، سنگ می شود. اگر به فردی عشق بورزد ، آن فرد می شود . و...
-
در گلستانه
شنبه 24 اردیبهشتماه سال 1390 14:52
دشت هایی چه فراخ ! کوههایی چه بلند ! در گلستانه چه بوی علفی می آمد ! من در این آبادی، پی چیزی می گشتم : پی خوابی شاید، پی نوری، ریگی، لبخندی . *** پشت تبریزی ها غفلت پاکی بود، که صدایم می زد . پای نی زاری ماندم، باد می آمد، گوش دادم : چه کسی با من، حرف میزد ؟ سوسماری لغزید راه افتادم . یونجه زاری سر راه، بعد جالیز...
-
دل نوشته
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1390 12:48
برای همیشه مهربان بمان... کاش زندگی یادآور لحظاتی زیبا در خاطرمان باشد و عشق معنای سپیدی را درقلبمان جاودانه کند ، کاش درابتدای سختی ها و در انتهای تمامی شادی ها به مهربانی برسیم و دریچه ای سازیمش برای عاشقانه زیستن. کاش زندگی معنای یکرنگی را در ذهنمان جاودانه کند نه یکنواختی را ،خطی بکشیم به روی تاریکی ها و تنها برای...
-
زندگی
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1390 12:21
زندگی گل به توان ابدیت، زندگی ضرب زمین د رضربان دل ما، زندگی هندسه ی ساده و یکسان نفس هاست. هر کجا هستم،باشم، آسمان مال من است. پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است. چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند قارچ های غربت ؟ من نمی دانم که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی است، کبوتر زیباست. و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست. گل شبدر چه...
-
افق روشن
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1390 11:53
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت. روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادری ست . روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند قفل افسانه ایست و قلب برای زندگی بس است. روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی . روزی که...
-
پیامی درراه
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 14:43
روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد در رگ ها نور خواهم ریخت و صدا در خواهم داد ای سبدهاتان پر خواب سیب آوردم سیب سرخ خورشید خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ دوره گردی خواهم شد کوچه ها را خواهم گشت جار خواهم زد : آی شبنم شبنم شبنم رهگذاری...
-
کودکی
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 11:10
بر درخت اقاقیا تکیه میدهی و برگها می ریزند برگهای کوچک و زرد پناهت میدهند ابرها می آیند و تو بارانها را خواهی دید و پنجره هایی که هر روز با حجم تنهـایی آدم شکلی دوباره می گیرند با شانههای خمیده تکیه میدهی و نگاه میکنی صدای تابی که آرام، میآید و میرود میآید و میرود........... کودکی تاب خورده است و رفته است با...
-
به آرامی شروع به مردن میکنی
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 10:59
اگر سفر نکنی اگر چیزی نخوانی اگر به اصوات زندگی گوش ندهی اگر از خودت قدر دانی نکنی به آرامی آغاز به مردن میکنی زمانیکه خودباوری را در خودت بکشی وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند به آرامی آغاز به مردن میکنی اگر برده عادات خود شوی اگر همیشه از یک راه تکراری بروی… اگر روزمرگی را تغییر ندهی اگر رنگهای متفاوت بر تن نکنی یا...
-
به یادسهراب
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1390 10:57
صدا کن مراصدا کن مرا. صدای تو خوب است. صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید. در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم. بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است. و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش بینی نمی کرد. و خاصیت عشق این است. کسی نیست، بیا زندگی را...