مهربون

مهربان باش و عاشق ... این گونه دنیا جای بهتری می شود .

مهربون

مهربان باش و عاشق ... این گونه دنیا جای بهتری می شود .

بالاخره راحت شد ...

خوب خدارو شکر آبجی مام  امروز دفاعشو کرد و راحت شد َ  

۷۵ / ۱۹  واقعا شاهکاره ، خیلی خوشحالم ... 

امروز واسش روز قشنگیه  ، بالاخره بیدار خوابی کشیدن و تلاشای مکرر نتیجه داد و امشب یه خواب راحت میکنه . 

آبجی جونم خیلی دوست دارم 

به امید روزی که خبر قبولیه دکتراتو بهم بدی . 

خدای مهربونیا ... تویی اول و آخر همه چیز

 وااای خدای مهربونم َ  فقط میخوام بگم خیلی دوست دارم . تو برزخ موندم نمی دونم این چه شرایطیه که توش اصن نمی تونم بفهمم درست و غلط چیه ... 

فقط به درگاهت واسشون دعا می کنم َ خودت اون چیزیو که صلاحه پیش بیار 

نذار چوب ندونم کاریا رو بخورن  

دوستای من این روزا بیشتر از هروقتی به دعای تک تکتون نیاز دارم َ کی میدونه چی میشه ؟ اما مطمئنا با دعا کردن خیلی از اتفاقا حداقل به تاخیر میفتن ... تورو خدا دعاااا کنین ... خیلی زیاد 

... این دیگه چه تابستونی بود ...

 

میرم تا تو آروم شب ها چشمات بسته شه

دیوار اتاقت از عکسم خسته شه

میرم تا بارون منو یاد تو نندازه 

میرم یه جای تازه 

ادامه مطلب ...

وجدان بیدار ...!

 چند روزی مامان رفته سفر ، البته نمیشه گفت سفر. رفتن دنبال کارای دفاعیه ، البته مام میریم تا چن روز آینده اما خب فعلا تنهاییم ...

یه خورده کاری تر از قبل شدم ، سرم شلوغه دیگه .   

... واقعا مامانا که نیستن خونه چقد سوت و کوره ...  

امروز نشستم کلی search کردم قالب وبلاگو عوض کنم  این آخراش دیگه واقعا خسته کننده شد ، حالا نمی دونم خوب شده یا نه..( حتما نظر بدین ) البته خودم زیاد راضی نیستم ازش اما خب تنوعه دیگه !    

 آهان یه چیزه دیگه ، این چند روز کلی خبر خوندم در مورد مردم سومالی ... چقد غم انگیزه . خیلی متاسف شدم ... همه جا صحبت اوناس ... خیلی از کشورا کمکاشون رو ارسال کردن ، وجدان آدما هنوز هم بیداره (جای خوشحالی داره ) کمپای زیادی هم دایر شده واسشون ...

به هر حال خواستم بگم  اگه کاره دیگه ای ازمون بر نمیاد حداقل  دعا کردن در حقشونو از یاد نبریم ...

اهل کتاب هستی ؟

سلام به همه ی دوستای خوبم 

 از اونجایی که من کتاب خوندنو خیلی دوس دارم تصمیم گرفتم اینجا به معرفی کتاب بپردازم  َ یعنی کتابای مفیدی که تاحالا خوندمو معرفی کنم .... 

 فک می کنم با کمک شما اینجا میتونه خیلی پربار باشه ، دوس دارم نظر بدین و البته معرفی کتابم یادتون نره لطفا ...

ادامه مطلب ...

مرور

فرصت خوبیه شبا، که بشینیم دعا کنیم
نیازا و نذرای نداده رو ادا کنیم
هرچی کردیم و نکردیم بنویسیمش یه جا
سه چهار روز دیگه، یه بار بهش نگا کنیم
دلامون بدجور اسیرِ عصر آهنی شدن
واسه زخم این غریبی طلب شفا کنیم
آخه کی فکرشو می کرد مائی که با هم بودیم
تو روزای بی کسی دست همو رها کنیم
غصه های خیلیا سر می کشه به آسمون
دو سه تا درد و آه شاید بتونیم دوا کنیم
ما از اون دو بیت سعدی که بلد بودیم یه عمر
چی می دونیم به جز اینکه کمی ادّعا کنیم
مهربونی همیشه نمی مونه، امانته
نکنه تو حفظ این امانتا خطا کنیم
پائیز از راه برسه غنچه ها سردشون میشه
گلدونارو دیگه کم کم تو خونه صدا کنیم
چی بودیم، چی کردیم و فردا چه باید بکنیم
فکری ام برای جبران گذشته ها کنیم
بدی ها رو بسپریم دست فراموشی و بعد
مثِ یه قاضی خوب، خوبیا رو جدا کنیم
بذاریم همه شبا خواب شقایق ببینن
همه این کارا رو باید من و شما کنیم
دنیامون میشه بهشت و ما همه فرشته ایم
اگه به تمام این قافیه ها، وفا کنیم 

 

                                             *مریم حیدر زاده *

دلم از خیلی چیزا گرفته ...

هوای این روزام ابریه ُ ابری و دلگیر 

دنیای این روزام دنیای سردر گمیه که نمی دونم هنوزم توش هوایی واسه نفس کشیدن هست یا نه ... دنیایی که از دست و پنجه نرم کردن با غصه هاش خورد شدم ... وای که چقد همه چیز سیاه شده ...  

 آدمی بودم که خیلی ادعام می شد به اینکه باید مثبت ببینم ُ آره ُباید مثبت نگاه کنم ...اما الان ... شاید اینجا تنها جاییه که تونستم بهش پناه ببرم ... 

خسته شدم از گذروندن روزا ُ فقط گذروندنش ...  شبو صب کردن و صبو شب کردن ...خسته تر از همیشه ... حالا با همه ی وجود حس می کنم که آرامش تمامه خوشبختیه و خوشبختی خود آرامشه ... حس می کنم زندگی کردن تو هوای مه گرفته رو که هیچ کس دیگری رو نمی بینه ُ که همه ی ما درگیر این زندگیه مدرن بی احساس شدیم و ... چقدر دردناکه 

دنیای سنگی که همیشه آرزومه به سهم خودم و حتی اگه شد بیشتر از سهمم توش بذر مهربونی بپاشم اما کجاس جواب مهربونیا؟؟؟  

کجاس اون احساسات پاک که  ادعا داریم تو وجود همه ما هست ...  شاید چشای من کور شدن ... و البته احساساتم  

......... 

......... 

 خوبه ُ نوشتن آرومم می کنه ...  

......... 

  ... شاید روزای سپید و آفتابی خیلی خیلی نزدیک باشن ...

 

 

من گم شده ام ...

چند روز پیش یه متن زیبا که خیلی هم روم تاثیر گذاشتو خوندم ُ  واسه شمام گذاشتمش فک می کنم خوشتون بیاد . آدمو به فکر می بره  ُ وقتی می خوندمش به این فکر کردم که توی روز روز زندگیم چقد نسبت به آدما و احساساساتشون بی تفاوت بودم و اینکه چند تا آدم نسبت به من این بی تفاوتیارو داشتن ... آره ُ دل شکوندن آسون و دل کندن سخته ُ صد حیف که خیلی زود فراموش می کنیم ... خیلی زود  

... 

...

 « من گم شده­ ام! من میان این آدمکهای خاکی گم شده ­ام. آدمکهای به ظاهر آدم، با سینه­ای که جای قلبهایشان خالی است و شاید گاهی تکه سنگی سخت، نقش قلب را ایفا می­کند.  

من گم شده­ ام! در کوچه پس کوچه­ های شهر بی­ عاطفه. در زیر آسمانی که آنقدر غبار گرفته و رنگ نیلی­ اش به سیاهی گراییده. در میان عروسکهای کوکی زمانه. در میان چهره ­های پر فریب. در میان دنیای پوچ رنگارنگ و خیالی این نامردمان.  

من گم شده­ام! در میان افکار منحرف و بیراه این آدمکهای به ظاهر متشخص. در میان کور­ه راه­ های اندیشه­هایشان و برنامه­های شوم و فنته­انگیزشان.  

من گم شده ­ام! در میان دستهای به ظاهر مهربان ، اما عاری از مهر. در میان قلب های به ظاهر پر عشق ، اماپر هوس . در میان نگاه­ های به ظاهر پاک، اما هرزه. در میان آغوش پر از مهر، اما پر فریب.   

من گم شده­ ام! در میان واژگان گوناگون و در عمق جمله­ هایی پر از حقیقت تلخ. در میان یک دنیا سوال بی­ جواب. در میان هجوم تحیر و ناباوری ... من گم شده ­ام!»

... یه سال گذشت ...

سلام .........  

نه به قرن به قرن اپ نکردنم نه این هرروز اومدنم 

خوبُ امروز تولدمه دیگه... تموم شدن ۲۰سالگی. نمی دونمُ حقیقت اینه که این روزو باید جشن گرفت امانمی دونم چرا می ترسم ازاین بزرگ ترشدن شناسنامه ای امروز کلی اس داشتم ُ کلی تلفن ازطرف دوستایی که بادنیا  عوضشون نمی کنم آدمایی که فراموشم نمی کنن و بودنم براشون مهمه اما  دوس دارم با همه ی وجودم بهشون بگم فقط یه دعا برام بکنن اونم اینه که ... اینکه این بزرگ ترشدن شناسنامه ای کمکی به تعالی روح و فکرم بکنه ُ یادم نره که قبل از هرچیزی فقط باید یه انسان باشم .. یه انسان واقعی. 

 یاد بگیرم هیچ وقت قضاوت نکنم چون قضاوتم در مورد آدما دیگه فرصتی برای دوس داشتنشون بهم نخواهد داد و تو این دنیا وظیفه ی من فقط و فقط عشق ورزیدنه ... 

 اینکه یادم بمونه چیزایی رو که نباید یادم بره ُ آدمایی که اگرچه وجود فیزیکیشون کنارم نیست اما باید برای همیشه اونارو به یاد داشته باشم گاهی وقتا چند خطی به یادشون بنویسم ُ براشون دعا کنمُ قشنگ ترین دعاها و محبتمو حتی از یه راهه دور نثارشون کنم و مطمئنا خدای مهربون این محبت رو به قلب اونا خواهد رسوند.  

  و اینکه یه مهربون باشم ......... برای همیشه

من هنوز خوبم ... تو خوبی؟

سلام به همه ی دوستای خوبم   

  امیدوارم خوب باشین تو این هوای گرم تابستون و ۱۶ساعت روزه گرفتنی که واقعا سخته(خدایی این آخراش دیگه واقعا سخت شده) 

 دلم واسه تموم دوستام تنگ شده ُتابستون خوبی بود راستش کلی کتاب خوندم و ....کارمفید 

 اما خوب اتفاقایی هم افتاد که صرف نظر می کنم ازگفتنشون...امیدوارم خدای پاک ومهربونم قشنگ ترین روزارو واسه بنده هاش رقم بزنه ...این شده دعای هرروزه ی این روزام ...دعای هرروزم

  داشتم نوشته های زیبای یه وبلاگو می خوندم حتما یه سری بهش بزنین inaccessible-star.persianblog.irُ نمی دونم چرا دلم اینقد گرفت(شاید یادکسایی افتادم که باید باشن و نیستن و چقدر جاشون تو حال و هوای این روزام خالیه...خیلی زیاد)  

  ...این روزا منو ازدعای خیرتون محروم نکنین. 

دوستون دارم..

شعری زیبا از " واراند "

....پاییز می آید به استقبال این روزهای.... 

نشسته ام در آپارتمان 108متری ام

که با دست های کوه دوسلام فاصله دارد!

درخت های این حوالی,به عطسه های پاییز

 خیلی خیلی حساس هستند!

درخت پشت پنجره را جا گذاشتم در روزهای دور!

نمی توانست کنار بیاید با این روزگار مرتفع...!

با سونامی تنهایی وسکوت!

...

Loneliness is my best friend!

  . . .

Im not joking!

I am  serious  



می بینی در این ارتفاع زندگی,به کجای

جغرافیای باور رسیده ام؟!

به خودم می گویم:

بی خیال نوشتن!

بی خیال نوشتن!

بی خیال تو...!بی خیال توی بی خیال!

...

عزیزم!

هیچ اتفاقی نمی افتد!

همان طور که تا به امروز نیفتاده است!

اگر من بی خیال تو بشوم,

اگر تو خودت را از من دریغ کنی,

اگر من به دریغ کردن های تو لج کنم

و

بی خیالت شوم (حتی در ظاهر!),

اگر...اگر...واگر هزار تا اگر دیگر جا خوش

 کنند در زندگی مان,

هیچ اتفاقی نمی افتد برای درختهای این 

حوالی که

به عطسه های پاییز خیلی خیلی حساس

هستند!

فقط من فرسوده می شوم در یک آپارتمان108

متری

فقط تو پیر میشوی در...

فقط نا منتظرتر از دوست داشتن مان,مرگ

سلام می کند به یک لحظه!

فقط در قرن های آینده

یک حسرت در دل تو

و یک داغ دردل من

می ماند تا هزار بار به دنیا آمدن ورفتن مان!

من نمی دانم بار دیگر که به دنیا بیایم

لبخند گرم تو,کجای زندگی من پرسه می زند.

تو نمی دانیکه در دنیا های بعد,من در بطن

کدام ثانیه بودنت ایستاده ام.

ببین؟!؟!

....

Can you hear me!?

توکه می دانی من چه قدر دوستت دارم!

تو که می دانی من تو را ترجیح داده ام...

بگذریم!

تو که می دانی؟!

Come on!

پس حرف حساب بهانه هایت چیست؟!

What!?

...

بگذریم عزیزم!

سلام مرا به روز های تعلل ات برسان!

روی خوش طعم غرورت را ببوس!

لج بازی های من هم سلام بلند بلند می رسانند!

وعده دیدارمان باشد راس ساعت پشیمانی

بی چاره!!!

"بی شک

او بی من هم خواهد زیست

من نیز بی او به یقین خواهم زیست

لیک در این میان 

زندگی

این خود زندگی ست که لب چشمه

عطشناک می ماند..."